درس ارزش های دفاع مقدس

مختصری در باب آشنایی بیشتر با ارزش های دفاع مقدس

مختصری در باب آشنایی بیشتر با ارزش های دفاع مقدس

درس ارزش های دفاع مقدس

تقدیم به روح پر فتوح شهید دکتر سید محمد ابراهیم فقیهی
به کوشش دانشجویان اولین دوره برگزاری این درس در دانشگاه علوم پزشکی شیراز

فصل ۱۰( اهداخون)

شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ ب.ظ

گرد اورنده مطلب: محمدرضا عبدالهی

***اهدای خون پرستاران به مجروحان جنگی***

در برهه‌ای از تاریخ جنگ تحمیلی که امکان اهدای خون به مجروحین و آسیب‌دیدگان با در نظر گرفتن شرایط حساس جنگ و اینکه امکان خون‌گیری از افراد داوطلب نبود، خود پرستاران و امدادگران در امر خون‌دهی به مجروحین خویش پیشقدم می‌شدند. گاه ضرورت نجات رزمندگان به حدی بود که این بانوان امدادگر در هفته سه بار خون می‌دادند، بدون آنکه غذای کافی برای جبران خون از دست رفته داشته باشند. 

آمنه وهاب‌زاده که در دوران جنگ تحمیلی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی، کار امدادی و بهیاری انجام می‌داد می‌گوید: «در آن لحظات کار پرستاران تنها پرستاری و درمانی نبود؛ ما هم مشاور روان‌شناس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده‌ وصیت‌نامه‌ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می‌کردیم تا نمازشان قضا نشود.»

 

*** روایتی از فعالیت‌های شبانه‌روزی پرستاران ***

مریم کاتبی، یکی از پرستاران در دوران دفاع مقدس، درباره فعالیت شبانه‌روزی پرستاران و بانوان امدادگر در این دوران و جانفشانی‌های آنها می‌گوید: «هنگامی که در مریوان بودیم، یک روز خواهری آوردند که دستش سفید سفید شده بود و حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرطی رنج می‌برد، ما بلافاصله به مداوایش مشغول شدیم. بعدا که قدری حالش بهتر شده از وضعیت او پرس‌وجو کردیم. فهمیدیم که این خواهر اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه‌شب به منطقه رسیده و اظهار داشته که می‌خواهم در یک مرکز درمانی کنار پرستارها کار کنم. او به مدت ۷۲ ساعت بی‌آنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنس‌ها را می‌شسته و دسته‌بندی می‌کرده است. از بس که دستش داخل آب بوده و خون به دستش نرسیده است، سفید شده بود. این خواهر شمالی بعد از بهبودی مجددا در منطقه ماند و به صورت تجربی به پرستاری مجروحین جنگی پرداخت».

*** از خودگذشتگی پرستاران برای نجات مجروحان ***

آمنه وهاب‌زاده از جمله بانوان امدادگری است که ماسک خود را به رزمنده‌ مجروح می‌دهد تا جان وی را نجات دهد. وی در این رابطه می‌گوید: «آن زمان در عملیات والفجر 1 که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می‌کردم که هواپیماهای بعثی منطقه را بمباران کردند. 

پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه‌ بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه‌ منطقه پخش شده بود، به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می‌کردم ماسک ندارد. برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم. 

صورتم و چشمانم خیلی می‌سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاول‌های روی صورتم آویزان شده بود، آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می‌زد این خواهر جان مرا نجات داد.»

 

 

دریافت
عنوان: اهداخون
توضیحات: تهیه کننده محمد رضا فلاحی

دریافت
عنوان: اهداخون
توضیحات: تهیه کننده محمدرضا فلاحی
 

  • محمد زمانی

نظرات  (۱)

  • شاگرد بنّا
  • چه عکسای زیرخاکیِ خفنی :)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی